عکسهای داداش آرمان
آرمان تو این فکر هست که چطوری می تونم همه ناهار را تنهایی بخورم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ آرمان راه حلش را پیدا کرده و پشت اوپن آشپزخانه قایم شده تا در فرصت مناسب ناهار را سرقت نماید. عملیات با شکست مواجه شد. آرمان پشیمان از کارش و با شاخه گلی قصد دارد دل مادرش را به دست آورد یکبار دیگر آرما ظاهرش را عوض می کند تا شناخته نشود. خواب شیرین بعد از عملیات  ...
نویسنده :
مامان ایمان
18:43
آرمان به جای من!!!!!!!!!!!
مامان عکس آرمان دادش را به نیابت از من گذاشته تو وبلاگم. تا من بیام، عکسهای آرمان جای عکسهای منو پر خواهد کرد. ...
نویسنده :
مامان ایمان
18:11
علی و آرمان روی اوپن آشپزخانه
آرمان و علی دو برادر من هستند. علی دادش بزرگم هست و آرمان که که دستش موز هست. ...
نویسنده :
مامان ایمان
18:10
عکسهای دو ماهگی ام که مارکوپلوی کوچک بودم برای خودم.
دو تا عکس از استامبول ترکیه بی حوصله در هتل گرین پارک پندیک استامبول ترکیه منو و سید مهدی رحمتی تو رستوران هتل گرین پارک پندیک استامبول. البته اون با اردوی استقلال آمده بود و من هم با بابا و مامان تفریحی رفته بویم. البته باید بگم من طرفدار تراکتورسازی تبریز هستم. چند تا عکس دو ماهگیم که تو هلند گرفتیم. من متعجب !!!!؟؟؟؟؟؟؟ روتردام هلند داخل قایق توریستی در آمستردام هلند البته روی دست بابام. آمستردام هلند عکسهایی از بروکسل بلژیک. این هم جلوی کاخ پادشاه بلژیک هست. اینجا هم جلوی کمسبون اتحادیه اروپا هست تو بروکسل. این را گذاشتم فکر نکنید این سفر صرفا...
نویسنده :
مامان ایمان
18:07
من بعد سه ماه دوباره آمدم.
ایمان در 6 ماهگی ایمان در پنج ماهگی اولین سفر مشهد در صحن جامع رضوی ( خیلی خوشحال بودم که بابام منو برده بود مشهد). من روی سنگ قبر حکیم ابوالقاسم فردوسی در آرامگاهش طوس کاخ خورشید نادر شاه افشار در شهر کلات نادری من و بابام سوار چرخ فلک پارک جنگلی وکیل آباد. بابام از ترسش میله چرخ و فلم را گرفته ولی من می خندم چون نترسم تو این کارها. ...
نویسنده :
مامان ایمان
18:05
ایمان با عروسکاش نشسته
بدون عنوان
محرم شد از غم نگاهم گرفت / به سوزانترین اشک، آهم گرفت شکست در گلو بغض سوزان من و / عطر حسین روح و جانم گرفت السّلام علیک یا ابا عبد الله . . . . ...
نویسنده :
مامان ایمان
23:54
بدون عنوان
رفته بودیم مرکز خرید منم از خواب بیدار شده بودم حوصله نداشتم منوووووووووووووو آدم برفیییییییییییییی ...
نویسنده :
مامان ایمان
0:53